- در نفس
- فی الحال، درزمان
معنی در نفس - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
پر چانه، پر دم پر گوی پر چانه، آنکه در دویدن و مانند آن نفسش دیر تنگ شود: آدم پر نفسی است
в клетке
eingesperrt
у клітці
w klatce
em uma jaula
in gabbia
enjaulado
en cage
in een kooi
terkurung
في قفصٍ
पिंजरे में
בכלוב
ケージに入れられた
새장에 갇힌
kwenye cage
پنجرے میں
نیکخوی
پر گوی پر چانه دراز روده روده دراز
پرگوی پرحرف
در نگر فردید
نزد پیش: چیزی در نزد من نیست. توضیح: باین معنی لازم الاضافه است
در پس
رواندار
در بالای
رمق، نیم جان، باقی جان
گنده دم گنده دهان بد روان آلوده روان بد فطرت بد نهاد بد سرشت، شهوت پرست